کفر و ایمان جو زدگان دم دمی
جامعه ما و زمان ما وضع آشفته ای دارد . نه فقط در شهرها و آبادی های ما بلکه حتی در آن سوی کالیفرنیا هم همه جور آدم از هزار رنگ و وارنگش می توان یافت . گاهی توی یک محله و منطقه ، همه جور آدم عجیب و غریب از دین دار و بی دین و زنده دل و بی خاصیت و از همه صنف های دیگر می توان یافت . کفر و ایمان را همه جا می توان در کنار هم دید و کاملا حس کرد که چگونه پا به پای هم پیش میروند و گسترش می یابند و ریشه دار و عمیق تر می شوند . یکی پاک و صاف و خوب و با اراده و خدایی و افتاده و بی افاده و همسایه دیوار به دیوارش همان اندازه پست و کثیف و مغرور و عصبانی و کینه توز و موذی و فرصت طلب و نفهم و بی مروت . نه فقط در خانواده حضرت نوح و لوط بلکه در خانواده های ما نیز همین وضع وجود دارد . آدم هایی با دنیاها و احساسات و حساسیت ها و اولویت های کاملا متفاوت و متناقض کنار هم زندگی می کنند و نفس می کشند .
گاه گاه دنیای برخی آدم ها به هم می ریزد و رنگ و لعابش و حس و حالش عوض می شود و خوب و خوب تر یا بد و بدتر می شود ؛ ولی برخی از آدم ها هم هستند که کافر مسلکند و مطلقا ذره ای از ایمان و معنویت دیگران متاثر نمی شوند و گروهی هم اگر چه با کفار و منافقین سلام و علیک سطحی و ظاهری دارند ولی ذره ای دلشان با آنها همراه نیست و از دنیای خودشان خارج نمی شوند .آن بیرون ، فضایی مشترک با این همه موجود عجیب و غریب را در خود جای داده : «وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً»( فرقان 539).
ایمان و تقوا و کفر و فساد و عریانی و چشم چرانی ما هم غالبا تحت تاثیر جو زدگی و موج زدگی محیطی است و خودمان را مرتب با وضع و حال و نگاه و نظر دیگران تطبیق می دهیم . به همین جهت ، خیلی ها ، با مرور زمان و تحول مکان زندگی یا اقامت و سیر سفر ، حال و هوای اخلاق و دین و مذهب شان هم مثل سر و وضع و لباس شان عوض می شود . کفر و الحاد ملحدین ما هم آماری و تحت تاثیر جوزدگی است و حرفشان این است که اگر همه یا اکثریت مردم جهان متقاعد شدند و فیلسوفان ملحد و دانشمندان کافر به خدای واحد ایمان آوردند و با دلایل علمی قرآن و اسلام را پذیرفتند ،ما هم آخرین نفری هستیم که حتما ایمان خواهند آورد . بعد شروع می کنند به لیست کردن فهرستی از مشهورترین ملحدان جهان در مشاغل مختلف . تیپ های فاسد و مغرض منتظرند ببینند جو دست چه کسی می افتد و فضای فرهنگ و اخلاق جامعه کدام طرف می رود .
خود ما هم خیلی زود خودمان را با محیط تطبیق می دهیم و وا می رویم و استحاله پیدا می کنیم . این به نظر برخی شاید از قواعد زندگی یا مهارت های اجتماعی و قدرت های خدادادی و اصول روانشناسی اجتماعی باشد ، ولی بیشتر حاکی از سر به هوایی و بی خاصیتی و بی ارادگی و بی فکری ماست . بر همین اساس ما هم دنبال این هستیم که آمار و ارقام مؤمنین جهان را پیدا کنیم و برای خود سیاهی لشکری درست کنیم تا بر همین منوال عقاید خود را توجیه و خود را متقاعد و راضی و خشنود سازیم . خیلی ترس و لرز داریم که کسی بگوید عقاید تو دیگر دمده شده و کمتر کسی مثل تو یافت می شود . اگر ببینیم همه دعا می خوانند و صلوات می فرستند ما هم می فرستیم . اگر بلند شدند رقصیدند ما هم همین کار را می کنیم و لا اقل تظاهر به رقص و رقاصی می کنیم تا کمبود شخصیت پیدا نکنیم . خیلی از ماها منظرند تا امام زمان بیاید و اسلام و معنویت همه عالم را بگیرد و در همه جای جامعه از بازارها و خیابان ها و گردش گاه ها نشانه های مذهب و اخلاق علنی و عمومی بشود ، آن وقت رسما و علنا نماز بخوانند و کاملا عفاف و حجاب و مسجد شان برقرار باشد و اهل دین و قرآن بشوند .
اما از نظر دینی همه مردم دنیا فاسق و فاجر وکافر هم بشوند برای خدا فرقی نمی کند ؛ چرا که اگر فرقی می کرد دیگر خدا نبود (ان تکفروا انتم و من فی الارض فان الله لغنی حمید )( ابراهیم 8) خدایی که از عبادت و زهد و عرفان مؤمنین و مؤمنات خوشحال شود و به آرزویش برسد و احساس تنهایی نکند و نیازهایش رفع شود دیگر خدای احد و واحد نیست . اگر کسی خیر و فضیلت و کرامتی دارد هیچ سودی برای عالم هستی و خدا ندارد مگر برای خودش (و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغني عن العالمين )(عنکبوت 6)؛ و کافر و فاجر هم خیال نکند که زمین و آسمان را فتح کرده و کفر گویی هایش خدا را خسته و ناتوان ساخته است (وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لاَ فِي السَّمَاءِ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِيرٍ )(عنکبوت 22).
چون عالم هستی بالذات و بالفعل و بالصفات عارف و عابد و ثناگوی رب العالمین هستند : « تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِيماً غَفُوراً ﴿الإسراء، 44) . بر این اساس ، در جست و جوی حقیقت و درک و فهم حقیقت و پذیرش حقیقت نیازی به یارگیری و قشون کشی نیست و هرکس که حقیقتی را دریافت باید دنبالش برود ؛ حتی اگر در این راه کاملا تنها بماند و با همه خلایق عالم رویارو گردد و به تعبیر علی(ع) از این که در راه حق خود تنهای تنهاست و همراه و همدمی نداردهیچ گونه احساس دلهره و تنهایی و وحشت به دل راه ندهد : « لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله ». حماقت و ضلالت و کفر و فساد کسی هم اگر ضرر و زیانی دارد تنها برای خود شخص است نه برای کسانی که راه درست زندگی را پیدا کرده اند (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ يَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ؛ مائده 105) .
از کودکی همیشه با کتاب و مجله مانوس بودم . آن زمان دوست داشتم همه کتاب های دنیا را بخوانم ولي معناي خيلي از كلمات را نمي دانستم . علاقه داشتم معلم شوم و اکنون عضو هیات علمی دانشگاهم ؛ ولی از کلمه استاد خوشم نمی آید ؛ فکر می کنم که استاد وصف کسی مثل حضرت عیسی است که در انجیل حواریون از او به عنوان استاد یاد می کنند . تصور می کنم این نام ها و همه عناوین و القاب رایج دیگر سرگرمی و دلخوش کنک آدم های کوچک است و آدم ها با دلبستگی و سرگرمی به این عناوین وقت خود را تلف می کنند و دچار رکود و رسوب فکری و روحی می شوند . دوست دارم بنشینم و چالش های فکری را نظاره کنم و مشتاق بحث و نقد و گفت و گوی نکته سنجانه و منتقدانه هستم البته با کسی که حال و فکر و ظرفیتش را داشته باشد و تفکر مداربسته نداشته باشد . به این دنیای مجازی هم بسیار علاقه مندم و آن را پنجره های تنفس در دنیای واقعی می دانم . خانواده خوبی دارم . همه دلمشغولی های علمی و فکری داریم . می گوییم و می خندیم و گاهی با هم می گرییم . گاهی با هم بحث می کنیم . نانی می خوریم و شکر خدایی را به جا می آوریم که همه هستی ما از اوست . با همه تنبلی ها و بدیهایی که ما را احاطه کرده ، خدای خوب همیشه به فکر ماست و شبها که ما می خوابیم چشمان همیشه بیدارش نظاره گر ماست . فکر می کنم که از ته دل همه انسان ها در همه نقاط دنيا دريچه اي به سوی منطق و عشق و پاکی و خدای خوب باز می شود و می توانیم آنجا همه با هم قرار بگذاریم و حرف های همدیگر را خوب بفهمیم . شیفته و شایق کسی هستم که چیزی برای گفتن داشته باشد و دل پاکی داشته باشد و بتوان رایحه حیات را از نفس او حس کرد و زندگی آموخت و خوشبختانه همیشه در کنار خود کسانی را دارم که بتوانم از فکرشان بهره ببرم ...