شکم های بزرگ ، روح های کوچک و مغزهای پوسیده
ما غالبا هر چه در می آوریم خرج شکم و شهوت خود می کنیم . بخش مهمی از سرمایه های اقتصادی ما مصروف خورد و خوراک می شود و غیر از اندام های گوارشی که مهم ترین درآمد ما را می بلعد ، بقیه درآمدها صرف سر و صورت و پوست بدن و امور مربوط به اندام های تناسلی می شود . بیشتر مشاغل پر درآمد ما در خیابان ها و بازارها به امور شکمی اختصاص دارد . ما سرمایه های روح و روان را صرف مسائل بی ارزش ذهنی دردسر آفرین نموده و همه ذهن و فکر و قوای روح و روان را به تمرکز در خوردنیها و نوشیدنی ها اختصاص می دهیم .
مغز ما لاغرترین و بی خاصیت ترین بخش وجود ماست و امور فکری و علمی بی ارزش تر مسائل زندگی ماست و از این نظر از اقوام وحشی ماقبل تاریخ عقب افتاده تریم و نباید فریب سر و وضع ظاهری وادعاهای توخالی خود را بخوریم . روح و روان و عوالم معنوی و الهی را هم که بالکل فراموش کرده ایم و به قدر مگسی که ذهن ما را در اتاق خواب مشغول می دارد به این قبیل مسائل فکر نمی کنیم . از این نظر هم از سنگ و چوب عقب تریم . چون همین جمادات هم برای خود عوالم ملکوتی پر سر و صدا و هیجان انگیزی دارند . اما ما مطلقا نه درد و محرومیت معنوی و ضعف و بدبختی روحانی خود را می توانیم تصور و درک می کنیم و نه فقر عقلی و فکری و ذهنی خود را . بزرگ ترین سخنان انسان ساز و بهترین کتاب های دنیا به اندازه یک ساندویچ خوشمزه برایمان ارزش ندارد . باارزش ترین حالات روحانی و جلوه های ملکوتی به اندازه پنج دقیقه پشت آیینه نشستن و ور رفتن با چشم و ابرو و لب و صورت برایمان قدر و منزلتی ندارد . رفتن به یک محل شلوغ هوس انگیز و یا یک شب نشینی گناه آلود از یک عمر ذکر و فکر و توبه و انابه برای خیلی هامان مهم تر است .
از کودکی همیشه با کتاب و مجله مانوس بودم . آن زمان دوست داشتم همه کتاب های دنیا را بخوانم ولي معناي خيلي از كلمات را نمي دانستم . علاقه داشتم معلم شوم و اکنون عضو هیات علمی دانشگاهم ؛ ولی از کلمه استاد خوشم نمی آید ؛ فکر می کنم که استاد وصف کسی مثل حضرت عیسی است که در انجیل حواریون از او به عنوان استاد یاد می کنند . تصور می کنم این نام ها و همه عناوین و القاب رایج دیگر سرگرمی و دلخوش کنک آدم های کوچک است و آدم ها با دلبستگی و سرگرمی به این عناوین وقت خود را تلف می کنند و دچار رکود و رسوب فکری و روحی می شوند . دوست دارم بنشینم و چالش های فکری را نظاره کنم و مشتاق بحث و نقد و گفت و گوی نکته سنجانه و منتقدانه هستم البته با کسی که حال و فکر و ظرفیتش را داشته باشد و تفکر مداربسته نداشته باشد . به این دنیای مجازی هم بسیار علاقه مندم و آن را پنجره های تنفس در دنیای واقعی می دانم . خانواده خوبی دارم . همه دلمشغولی های علمی و فکری داریم . می گوییم و می خندیم و گاهی با هم می گرییم . گاهی با هم بحث می کنیم . نانی می خوریم و شکر خدایی را به جا می آوریم که همه هستی ما از اوست . با همه تنبلی ها و بدیهایی که ما را احاطه کرده ، خدای خوب همیشه به فکر ماست و شبها که ما می خوابیم چشمان همیشه بیدارش نظاره گر ماست . فکر می کنم که از ته دل همه انسان ها در همه نقاط دنيا دريچه اي به سوی منطق و عشق و پاکی و خدای خوب باز می شود و می توانیم آنجا همه با هم قرار بگذاریم و حرف های همدیگر را خوب بفهمیم . شیفته و شایق کسی هستم که چیزی برای گفتن داشته باشد و دل پاکی داشته باشد و بتوان رایحه حیات را از نفس او حس کرد و زندگی آموخت و خوشبختانه همیشه در کنار خود کسانی را دارم که بتوانم از فکرشان بهره ببرم ...