قرآن در گذشته این همه نقش و نگار نداشت . این همه مایه سرگرمی و مسابقه نبود . قرآن را روی سنگ و چوب و فرش و پارچه نمی نوشتند بلکه آن را بر لوح جان ها می نگاشتند : کتب فی قلوبهم الایمان . دانشمندان آن را چون مشعلی به دست می گرفتند و با آن به دیگران علم و حکمت و درس زندگی می آموختند . اهل معرفت با کلید آیاتش دریچه های ملکوت را می گشودند و رموز کیمیاگری و آداب سیر و سلوک را تعلیم می دادند  و با سخنی چند از کلامش آتشی در مزرعه جان آدمیان می افروختند که تا سال های متمادی شعله ها و شراره هایش خاموش شدنی نبود .  کشورها با شمشیر مسلمین فتح نشد ، رمز فتوحات اسلامی ، قرآن و جاذبه سحرانگیز پیام های آن بود . قرآن راه زندگی و کانون روشنایی بود . گمشده های زندگی را با نور آن می جستند . قرآن طبیبی بی مانند بود که برای همه دردهای عمیق بشری مرحمی داشت .  با تعالیم آن حکمت ها آموختند و شهرها و کشورها و  تمدن ها ساختند و علم و عرفان را گسترش دادند . آیاتش آینه بود ، کلمه و حرف نبود ، حقیقتی زنده بود ، تصویرگر کامل حقیقت ما و زندگی و سرنوشت ما و جامعه ما بود . معارف و حقایق قرآن با تمام وجود درک و لمس می شد و نور مواجش پیشتاز حرکت و پویایی و چشمه سار دانایی و توانایی و خلاقیت بود . با آیاتش می جوشیدند و می خروشیدند و بر سر حاکمان فاسد و مدیران غافل می توفتند و می کوفتند . 

قرآن کاغذ و نوشته نبود . جلوه های خدا بود . نگاره های فرشتگان بود . کلماتش آتش مذاب بود . سوره هایش باغ های پربار خدا بود . جزء به جزء قرآن عصاره انسان و جهان بود و تکان دهنده بود و درهم ریزنده و دگرگون کننده و سازنده و پردازنده  . هفت آسمان با رموزش و هفت شهر عشق با پیچ و تابش در لابه لای انوار قرآن نهفته بود . همه سوز و گدازها و خاطرات پر درد و داغ انبیا و اولیا را می شد در کلمه کلمه آیاتش حس کرد و با آنها نفس کشید . صدای پر جبرئیل را می شد از انا انزلنا و  ناله های شیاطین را  از فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم شنید . می شد در میان آیات قرآن امواج ملک و ملکوت را در کرانه های ساحل طبیعت لمس کرد . می شد از این طناب ماورایی بالا رفت و به افق های آسمان رسید و خزائن ربوبی را دید . قرآن در آن دوره ها راهنمای سفر سالکان بود .