«نظره فابتسامه فسلام       فکلام فموعد فلقاء  » ؛                                           «نگاهی و لبخندی و سلامی و سخنی و وعده ای و دیداری ......»( احمد شوقی)

..........................................................................

این همه رنگ و لعاب و نقش و نگار بر چهره ها از چه روست ؟ تابلوهای روی صورت آدمها چه پیامی دارد ؟ خریدار و فروشنده این رنگها و جلوه ها کیست و در کدام بازار و نمایشگاه باید نرخ گذاری شود ؟  تعیین کننده ارزش انسان ها بر اساس نرخ سر و صورت و لباس آنها کیست ؟ چگونه می توان پذیرفت که روح های بی رنگ بلندپرواز ملکوت این اندازه اسیر و ذلیل رنگهای عالم خاکی شده باشند ؟ چگونه ممکن است همه فرصت ها و  سرمایه های روح و عقل و عشق و اندیشه و ذهن و زندگی و بینش و هویت تاریخی و اجتماعی و انسانی زنان و دختران به نقاشی های متنوعی روی صورتک ها و آینه و شانه تبدیل شود ! چگونه می توان همه استعدادهای های عظیم انسانی را در بدن و همه قدرت و چابکی و سلامت بدن را در سر و صورت و سرانگشتان خلاصه نمود . این همه هنرهای ظریف و دقیق و متنوع بر سر و صورت چیست که برای مشاهده عموم به حراج گذاشته شده است . 

نقاشی های این صورتکها و نقاب ها و قیافه ها چه تاثیری در چشم و دل و عشق و احساس زنان و مردان متاهل و متعهد و دختران و پسران پاک دارد ؟  چه ننگهایی است که باید با این رنگها پاک شود ؟ چه اندازه قیافه ها زشت و بدترکیب و روح ها تاریک و وحشتناک گشته که برای پوشاندن آن همه زشتی و پستی و حقارت ، باید این اندازه رنگ و لعاب و طرح و نقش جایگزین شود ؟ چرا هر چه قیافه ها زشت تر و فکر و فرهنگ و شخصیت پوچ تر و پایین تر و ساقط تر ، آرایش ها غیظ تر و بیشتر و متنوع تر و گرانتر ! چرا می گویند « میمون هر چه زشت تر اداش بیشتر » ؟ چقدر باید روح زنانه افسرده و پژمرده و پوک و پلید و بیمار و حقیر باشد که بخواهد تنها با بازی هوس آلود چشم ها و صورت ها ، هویت و حقیقت انسانی خود را اثبات کند یا تنها راه دوست یا شوهر یا شخصیت پیداکردنش و استخدام شدن و موفقیت اجتماعی و اقتصادی اش ، همین نوع قر و فر و بازی با موها و ابروها و ناخنها باشد !