نگاهي به چند فيلم ايراني

گشت ارشاد : گشت ارشاد : بيش از آن كه نقد روش هاي غلط و افراطي امر به معروف و نهي از منكر باشد ، تمسخر اساس امر به معروف و نهي از منكر است . ايده فيلم اين است كه زندگي علني و عمومي ديگران امري است كاملا خصوصي !و در زندگي ديگران و روابط آزاد دختران و پسران دخالت نكنيد . بگذاريد هر كس هر جا با هر كس كه مي خواهد عشق و حال كند و اكثر بازيگران فيلم به همين كار مشغولند . بازيگر اصلي فيلم با آن سن و سال ، عاشق دختري شده كه از مدتها قبل با پيرمردي با قيافه اي مذهبي و از آن آدم هاي كله گنده و باسابقه ، روابط غير اخلاقي داشته و باردار است و بعدها به وسیله همین پیرمرد مورد ضرب و جرح شدید قرار می گیرد تا خفه شود و سر و صدا نکند و اسباب آبرو ریزی نشود . يكي دو ديالوگ بسيار كوتاه محتوايي و ارزشي وجود دارد كه براي خالي از عريضه نبودن بد نيست . پرچم امريكا به عنوان شورت بازيگر با اين شعار كه « پرچم دشمن شورت ماست » تمسخر روش هاي مقابله با سياست هاي امريكايي است ؛ همان طور که شعار مرگ بر امریکا از زنگ موبایل سانسور شده . اگر اين فيلم مناسبتي داشت بايد ده پانزده سال قبل درست مي شد نه امروز كه اساسا جو عمومي جامعه به اين مباحث كاملا بي خيال شده و حساسيت هاي اخلاقي و معنوي جامعه بسيار پايين آمده و امر به معروف تقريبا يا كاملا فراموش شده است ( مگر در برخي موارد دمدمي و قانوني !) خوشحالي يا ناراحتي بينندگان اين قبيل فيلم ها با تيپ هاي خاص خيلي مهم نيست . پیام هاي ضمني فيلم رها كردن جامعه به حال خودش و نوعي لاقيدي است .

سيزده 59 : فرماندهي در ميدان جنگ زخمي گشته ، مرگ مغزي مي شود و به كما مي رود و پس از بيست سال ناگهان از كما در مي آيد و خود را در دنيايي كاملا بيگانه و تنها مي يابد و مي بيند آدم ها و فضاها بالكل عوض شده اند . از رزمندگان سابق يكي تاجرمآب گشته و ديگري اهل سیاحت و آن دیگری سياست مآب و يكي معتاد و دیگری دیش ماهواره نصب می کند و بقيه هم به حاشيه جامعه خزيده اند و ناله می کنند . سوژه بسیار عالي است ولي پرداخت مطلب ضعیف است و تفاوت اين بيست سال به خوبي نقاشي نشده ، فيلم ناقص و ناتمام به آخر مي رسد ؛ مثل همه فيلم هاي ايراني ديگر . در پايان فيلم رزمندگان سابق دور هم جمع مي شوند و ياد خاطرات گذشته را زنده مي كنند و پيام آخر و تاثير گذار فيلم اين است : « ساكنان دريا پس از مدتي صداي آب را نمي شنوند . چه تلخ است روایت غمبار عادت » .

زندگي خصوصي : سياستمداري از جناح اصلاحات كه اوايل انقلاب جزء افراد تندرو بوده و در زمينه مبارزه با منكرات كارهاي عجيب و خلاف اخلاق و انصاف و ادب مي كرده ، اكنون با وجود همسر و فرزند ، دنبال عشق و حال است و زني را پس از صيغه كردن و باردار شدن مي كشد و جسدش را آتش مي زند تا قضايا لو نرود و به موقعيت اجتماعي و خانوادگي اش خسارت وارد نيايد . اين فيلم هم اگر قرار بود درست شود بايد هفت سال قبل درست مي شد نه الان كه اصلاحات به كلي مرده است . علاوه بر اين كه برداشت بيننده اين جناح و آن جناح نيست بلكه تعميم كلي تحول انقلابيون گذشته به افرادي غير اخلاقي است . پيام سازنده فيلم چيست و كجاست ؟ باز هم سوژه تكراري عادي سازي جريان ابتذال در سطح سياسيون و نخبگان جامعه و ترسيم چهره اي كليشه اي از انقلاب و جامعه كنوني براي نسل امروز ؛ گذشته از اين كه ابتلا به چنين آفات اخلاقي اختصاصي به جناح خاص ندارد
![]()
بيماري فيلم هاي سينمايي ايراني : اين فيلم ها از قحطي سوژه و بي فكري تهيه كنندگان و نويسندگان و بازيگران فيلم ها رنج مي برد . سوژه ها بي ارزش و تكراري . زمينه ها ابتذال اخلاقي دامنگستر كه آن هم تكراري است . چهره ها سطحي و توخالي و فاقد ذوق و هنر . كارهايشان فقط براي خودنمايي و پر كردن سكانس ها . گروهي بي هدف دور هم جمع شده و دلقك بازي مي كنند و مسلسل وار حرف مي زنند و حرف مي زنند و گلويشان هم پاره نمي شود . هنرمندان فاقد آرمان و مسئوليت و دغدغه و واقع بيني . سينماگران ما اگر از واقعيات اجتماعي ما و فرهنگ و سنن و ادبيات و عرفان ما به كلي بيگانه اند دست كم مي توانند بنشينند از سريال هاي ملحدان و بودايي هاي كره اي درس داستان پردازي و اخلاق و تربيت و انسانيت ياد بگيرند تا همه فيلم هاي ما به آموزش روش هاي ولنگاري و پوچ گرايي و بي هويتي و روابط آزاد و سبك هاي جديد عشق ورزيدن و تبليغ مد لباس و آرايش جديد و آنچناني ختم نشود . جاي تعجب نيست كه سازندگان فيلم هاي كره اي مردم ايران را خوب مي شناسند و سريال هاي پربيننده مي سازند و بيننده به راحتي با بازيگران همنوايي مي كند ولي سازندگان فيلم هاي ايراني مردم ايران را نمي شناسند . كره اي ها با امكاناتي بسيار اندك در محیطی روستايي و در حد يك پارك با فضايي سبز و زيبا بزرگ ترين فيلم هاي ديدني و پر فروش و پر مخاطب را مي سازند و كارگردانان ما با ريخت و پاشي ميلياردي فقط چهره خانم ها را خوب گريم مي كنند و پسران ايراني را در كنار مادمازل هاي فرانسوي مي نشانند تا ضعف نفساني مردم ما را به جهانيان نشان دهند و به همين دلايل فيلم هايشان حتي ارزش يك بار ديدن را هم ندارد و در هيچ كشوري خريدار پيدا نمي كند . بسياري از فيلم هاي امروزي ايراني حداقل از لحاظ تم داستاني فاقد طرح و ساختار و آشفته و بي محتوايند و همگي پاياني ناقص و بريده دارند و بسياري هم كه مدعي طرح واقعياتند ، تنها گوشه تحريف شده اي از واقعيات گزينشي و نامطلوب جامعه را بزرگنمايي مي كنند نه واقعيات تحول بخش و سازنده را . همين ها را هم با تعصب و افراطي گري خاصي مطرح مي كنند . اكثر فيلم ها پيام انساني و اخلاقي ندارند بلكه نسخه هايي ضد اخلاقي اند براي دامن زدن به دردها و انحرافات و نه درمان آنها و مرحمي بر زخم ها . نشده كه فيلمي ايراني ببينيم و خيلي زود از تماشاي آن پشيمان نشويم .
از کودکی همیشه با کتاب و مجله مانوس بودم . آن زمان دوست داشتم همه کتاب های دنیا را بخوانم ولي معناي خيلي از كلمات را نمي دانستم . علاقه داشتم معلم شوم و اکنون عضو هیات علمی دانشگاهم ؛ ولی از کلمه استاد خوشم نمی آید ؛ فکر می کنم که استاد وصف کسی مثل حضرت عیسی است که در انجیل حواریون از او به عنوان استاد یاد می کنند . تصور می کنم این نام ها و همه عناوین و القاب رایج دیگر سرگرمی و دلخوش کنک آدم های کوچک است و آدم ها با دلبستگی و سرگرمی به این عناوین وقت خود را تلف می کنند و دچار رکود و رسوب فکری و روحی می شوند . دوست دارم بنشینم و چالش های فکری را نظاره کنم و مشتاق بحث و نقد و گفت و گوی نکته سنجانه و منتقدانه هستم البته با کسی که حال و فکر و ظرفیتش را داشته باشد و تفکر مداربسته نداشته باشد . به این دنیای مجازی هم بسیار علاقه مندم و آن را پنجره های تنفس در دنیای واقعی می دانم . خانواده خوبی دارم . همه دلمشغولی های علمی و فکری داریم . می گوییم و می خندیم و گاهی با هم می گرییم . گاهی با هم بحث می کنیم . نانی می خوریم و شکر خدایی را به جا می آوریم که همه هستی ما از اوست . با همه تنبلی ها و بدیهایی که ما را احاطه کرده ، خدای خوب همیشه به فکر ماست و شبها که ما می خوابیم چشمان همیشه بیدارش نظاره گر ماست . فکر می کنم که از ته دل همه انسان ها در همه نقاط دنيا دريچه اي به سوی منطق و عشق و پاکی و خدای خوب باز می شود و می توانیم آنجا همه با هم قرار بگذاریم و حرف های همدیگر را خوب بفهمیم . شیفته و شایق کسی هستم که چیزی برای گفتن داشته باشد و دل پاکی داشته باشد و بتوان رایحه حیات را از نفس او حس کرد و زندگی آموخت و خوشبختانه همیشه در کنار خود کسانی را دارم که بتوانم از فکرشان بهره ببرم ...