تحلیل های فلسفی به جای درمان های واقعی
معمولا وقتي که ما در کارهای خود به مشكلي برخورد مي كنيم به گذشته فرار مي كنيم و بعد از كلي قصه بافي دست به توجيهات روانشناسانه و جامعه شناسانه مي زنيم تا با هزار دوز و كلك خودمان را بي گناه و كارهايمان را كاملا طبيعي و « چنان كه مي بايست » جلوه دهيم . اما در مورد ديگران حاضريم هزار نوع جرم عمدي برايشان اثبات كنيم و آنها را به خاطر كارهاي غلط شان بي برو برگرد مجرم بدانيم و محکوم بکنیم و فحش و بد و بیراه نثارشان کنیم . شجاعت مسئوليت پذيري و قبول سستي و ضعف و ندانم كاري ، ننگ و شكست بزرگي براي ما تلقي مي شود .
در برخورد با مشكلات جامعه هم برمي گرديم به گذشته و مي گوييم ماجرا از فلان زمان شروع شد و بعد فلان و بهمان و اين طور شد كه مي بينيد و هيچ كارش هم نمي شود كرد . هيچ وقت نشده مديري و مسئولي از نهادهاي فرهنگي يا سياسي بيايد و فكر كند كه براي بهبود اوضاع فعلي و مديريت بهينه امكانات و استعدادهاي كنوني چه مي توان كرد و چه كارهايي مي شود بكنيم ولي نمي كنيم ؛ اما همان مدير فرهنگي يا سياسي حاضر است براي مثلا دلسوزي برگردد به گذشته و پس از شمردن دهها علت در تاريخ گذشته تحليل هايش را حتي به زمان مغول ها برساند ؛ در حالي كه اين خود سفسطه و مكانيزم رواني فرار از مشكلات كنوني به علل و عوامل تاريخي گذشته است ؛ نظير مردي كه مدتي پس از ازدواج در زندگي و روابط خانوادگي فلج شده و از شدت استيصال و درماندگي ناگزير به كودكي بر مي گردد تا با روياهاي خوش آن دوره خودش را التيام ببخشد و گاهي عملا رفتارهاي كودكانه مي كند تا اثبات كند به حد كافي بزرگ شده است !
در زندگي شخصي هم رفتارهاي بد ديگران را – به فرض بد بودن – به غرض و مرض و عقده و كينه و بيماري رواني و فساد ذاتي و ... نسبت مي دهيم ، بدون اين كه تصور كنيم اين رفتارها از علل و زمينه هايي بروز مي يابد كه برخي یا بسیاری تحت تاثير ماست و مي شود شرايط و عوامل بروز رفتارها را تغيير داد و اصلاح كرد و در دهکده جهانی و تاثیر متقابل رفتارها هيچ رفتار زشت يا خوبي بدون مشوق ها و مؤيدهاي بيروني دوام نمي يابد .
از کودکی همیشه با کتاب و مجله مانوس بودم . آن زمان دوست داشتم همه کتاب های دنیا را بخوانم ولي معناي خيلي از كلمات را نمي دانستم . علاقه داشتم معلم شوم و اکنون عضو هیات علمی دانشگاهم ؛ ولی از کلمه استاد خوشم نمی آید ؛ فکر می کنم که استاد وصف کسی مثل حضرت عیسی است که در انجیل حواریون از او به عنوان استاد یاد می کنند . تصور می کنم این نام ها و همه عناوین و القاب رایج دیگر سرگرمی و دلخوش کنک آدم های کوچک است و آدم ها با دلبستگی و سرگرمی به این عناوین وقت خود را تلف می کنند و دچار رکود و رسوب فکری و روحی می شوند . دوست دارم بنشینم و چالش های فکری را نظاره کنم و مشتاق بحث و نقد و گفت و گوی نکته سنجانه و منتقدانه هستم البته با کسی که حال و فکر و ظرفیتش را داشته باشد و تفکر مداربسته نداشته باشد . به این دنیای مجازی هم بسیار علاقه مندم و آن را پنجره های تنفس در دنیای واقعی می دانم . خانواده خوبی دارم . همه دلمشغولی های علمی و فکری داریم . می گوییم و می خندیم و گاهی با هم می گرییم . گاهی با هم بحث می کنیم . نانی می خوریم و شکر خدایی را به جا می آوریم که همه هستی ما از اوست . با همه تنبلی ها و بدیهایی که ما را احاطه کرده ، خدای خوب همیشه به فکر ماست و شبها که ما می خوابیم چشمان همیشه بیدارش نظاره گر ماست . فکر می کنم که از ته دل همه انسان ها در همه نقاط دنيا دريچه اي به سوی منطق و عشق و پاکی و خدای خوب باز می شود و می توانیم آنجا همه با هم قرار بگذاریم و حرف های همدیگر را خوب بفهمیم . شیفته و شایق کسی هستم که چیزی برای گفتن داشته باشد و دل پاکی داشته باشد و بتوان رایحه حیات را از نفس او حس کرد و زندگی آموخت و خوشبختانه همیشه در کنار خود کسانی را دارم که بتوانم از فکرشان بهره ببرم ...