اکثر ما آدم ها همین طور راه می رویم تا ببینیم به کجا می رسیم . نه فکری در سر داریم و نه راه مشخصی برای آینده و نه افقی را می بینیم که بدانیم راه و بیراهه چیست و رشد و تعالی و پیشرفت کدام است . تازه راه رفتن مان هم با فشار دیگران یا ناشی از اضطرار و ترس از بدبختی است وگرنه از جای خود تکان نمی خوردیم . البته هنگام شعار و پز دادن و ادای متفکران را درآوردن ، زیادی فلسفه می بافیم ولی می دانیم که زندگی مان پایه و مایه فکری ندارد و مبنایی و هدفی برای خود نداریم و برای همه یا اکثر کارهای خود کوچک ترین دلیل نداریم و چیزهایی هم که می بافیم فقط برای بستن دهان دیگران است .

     از طرف دیگر خیال می کنیم که قدرت اراده و انتخاب داریم اما اراده مان را به  ماشینی سپرده ایم که بر وجودمان حاکم است و اتوماتیک ما را به هر طرف که می خواهد می برد و ما این وسط بیکار و تماشاگریم و خیال می کنیم که کاری از دست ما بر نمی آید و این را هم به قضا و قدر حواله می دهیم . ما معمولا خودمان را عاطفی تصور می کنیم اما عاطفی بودنمان هم نوعی تعارف توخالی است و یا سرگرمی و اعتیاد است یا از سر ناتوانی و درماندگی است .

      هم چنین تصور می کنیم آدمی خیلی منطقی هستیم  ولی از صدها نوع سفسطه و مغلطه که فکرمان را فرا گرفته بی اطلاعیم و نظم و نظامی بر افکار از هم گسیخته و  کارهایمان حاکم نیست . دلیلش هم کارهای عجیب و غریبی است که گاهی انجام می دهیم و برای خودمان هم گیج کننده و غیرمنتظره است . علاوه بر این ها ، خیال می کنیم خیلی تلاشگر و زرنگ هستیم ولی همه تلاش هایمان به گونه ای برای راحت طلبی و خودخواهی بیشتر و در حقیقت باز هم ناشی از تنبلی است .

      ما خودمان را معنوی و اخروی می دانیم اما مصرانه و خیلی دقیق حساب کتاب بده بستان ها و بازتاب و ثمره ملموس کارهایمان را از دیگران خواهانیم و انتظار می کشیم که حتی در برابر کوچک ترین کارهای خوب و معنوی و الهی مان ،  دیگران خیلی زود پاداش خوبی مخصوصا از نوع پول و احترام و ستایش به ما بدهند و به ابعاد مادی امور معنوی و عاطفی بسیار حساسیم .

     جو زدگی هم مصیبت دیگر ماست . ما آدم های خود جوش و خلاق و پیشروی نیستیم . بلکه منتظریم ببینیم دیگران چه می کنند تا ما چه کنیم .  در این مورد دینداری و بی دینی هان هر دو  منفعلانه است . جو محیط همانند ساز و آوازی است که هر جور باشد ما طبق آن می رقصیم . اگر بخواهیم کمی در برابر آلودگی و زشتی محیط مقاومت کنیم ، کوچک ترین عکس العمل خوب خودمان را گناه کبیره تصور می کنیم و گاهی ساعت ها به خاطر آن عذاب وجدان می گیریم و به خودمان بد وبیراه می گوییم .