پیام های برف بهاری
اون قدیمها مثلا بیست سی سال پیش که برف می بارید یک متر ارتفاع داشت و تا آخر فروردین آثارش بر زمین می ماند . اما سال به سال بارش برف کم شد و یکی دو سال است به جای آن خاک کشورهای همسایه بر سرمان می بارد و سال قبل پاییز چنان خاکی بر سر و رویمان بارید که همه طبیعت خدا و خانه ها و منازل رنگ و روی غار اصحاب کهف را پیدا کرده بود و وقتی به خانه و زندگی مان نگاه می کردم درست مثل آن بود که بعد از پانصد سال آمده ام و دوباره به آثار تاریخی محل سکونت خود می نگرم . همه جا گل مالی شده بود . یک ماه قبل همه جا سبز بود و درختان جوانه زده بود و امروز دو روز مانده به عید وقتی از پنجره به بیرون نگاه می کنم با این صحنه ها رو به رو می شوم:

+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم اسفند ۱۳۸۸ ساعت 9:47 توسط کریم جباری
|
از کودکی همیشه با کتاب و مجله مانوس بودم . آن زمان دوست داشتم همه کتاب های دنیا را بخوانم ولي معناي خيلي از كلمات را نمي دانستم . علاقه داشتم معلم شوم و اکنون عضو هیات علمی دانشگاهم ؛ ولی از کلمه استاد خوشم نمی آید ؛ فکر می کنم که استاد وصف کسی مثل حضرت عیسی است که در انجیل حواریون از او به عنوان استاد یاد می کنند . تصور می کنم این نام ها و همه عناوین و القاب رایج دیگر سرگرمی و دلخوش کنک آدم های کوچک است و آدم ها با دلبستگی و سرگرمی به این عناوین وقت خود را تلف می کنند و دچار رکود و رسوب فکری و روحی می شوند . دوست دارم بنشینم و چالش های فکری را نظاره کنم و مشتاق بحث و نقد و گفت و گوی نکته سنجانه و منتقدانه هستم البته با کسی که حال و فکر و ظرفیتش را داشته باشد و تفکر مداربسته نداشته باشد . به این دنیای مجازی هم بسیار علاقه مندم و آن را پنجره های تنفس در دنیای واقعی می دانم . خانواده خوبی دارم . همه دلمشغولی های علمی و فکری داریم . می گوییم و می خندیم و گاهی با هم می گرییم . گاهی با هم بحث می کنیم . نانی می خوریم و شکر خدایی را به جا می آوریم که همه هستی ما از اوست . با همه تنبلی ها و بدیهایی که ما را احاطه کرده ، خدای خوب همیشه به فکر ماست و شبها که ما می خوابیم چشمان همیشه بیدارش نظاره گر ماست . فکر می کنم که از ته دل همه انسان ها در همه نقاط دنيا دريچه اي به سوی منطق و عشق و پاکی و خدای خوب باز می شود و می توانیم آنجا همه با هم قرار بگذاریم و حرف های همدیگر را خوب بفهمیم . شیفته و شایق کسی هستم که چیزی برای گفتن داشته باشد و دل پاکی داشته باشد و بتوان رایحه حیات را از نفس او حس کرد و زندگی آموخت و خوشبختانه همیشه در کنار خود کسانی را دارم که بتوانم از فکرشان بهره ببرم ...