اپيكتت كه برده يكى از افسران نرون و خود  از حكماى روم بشمار مي رود ، به جهت ضرورتى كه ايجاب كرده بود ، سفر دريايى در پيش گرفت ، پس از آن كه كشتى مقدارى راه رفته بود ، طوفانى سهمگين سطح دريا را فرا گرفت و همه كشتى نشينان در اضطراب شديد بيم از مرگ فرو رفتند ، ديوار زندگى آنان شكاف برداشت . هول و هراس آخرين ساعات زندگى نه تنها همه كشتى نشينان را از يكديگر بيگانه ساخت ، بلكه هر يك از آنان ، خود را هم بدست فراموشى سپردند و كارى جز داد و فرياد و جزع و ناله نداشتند ، اپيكتت همچنان آرامش خود را حفظ نموده بود ، گوئى هيچ حادثه‏اى اتفاق نيفتاده است . آرامش شگفت انگيز وى كه مانند تماشاگران بر زيبائى امواج دريا احساس ميشد ، بعضى از آن كشتى نشينان را سخت ناراحت كرده بود كه اين مرد آيا مرگ را احساس نميكند ، آيا كام مرگ را كه براى بلعيدن ما باز شده است نمى‏بيند شخصى نزد اپيكتت آمد و گفت : مگر نمى‏بينى طوفان مرگزاى در صدد در نورديدن طومار زندگى ما است ، اين چه موقع آرامش است ، مگر زنده نيست ، يا احساس مرگ نمى‏كنى ؟ اپيكتت از جاى خود برخاست و خطاب به كشتى نشينان چنين گفت : من هيچ علتى براى اضطراب در اين موقعيت نمى‏بينم . بمن بگوئيد : چرا بايد مضطرب شوم ؟ آيا بدون علت و نياز سفر دريا را پيش گرفته‏ام ؟ نه هرگز . علت و نياز بوده است كه مرا باين سفر وادار نموده است . آيا سفر دريائى بدون كشتى امكان پذير بود ؟ نه هرگز . پس سوار شدن من به كشتى نيز معلول يك علت ضرورى منطقى بوده است . آيا اختيار بادهاى طوفانى در دست من است كه بتوانم از آن جلوگيرى كنم ؟ پاسخش واضح است كه هرگز . آيا كشتيبان با ما خصومت شخصى دارد كه فقط با غرق كردن ما در اين موقع ، انتقامش را از ما ميكشد ؟ نه هرگز . پس اى همسفران عزيز ، ما در مسيرى كه تاكنون پيموده‏ايم كمترين تقصير و خطاى اختيارى نكرده‏ايم . براى همين است كه من اين لحظات را كه دروازه ابديت به رويم باز شده است ، در كمال آرامش به تماشاى فروغ ابديت پرداخته ، نه ناله‏اى خواهم كرد و نه شيونى سر خواهم داد . تكليف ما در اين لحظات نهائى تسليم به سرنوشت است و با معبود يگانه به راز و نياز پرداختن . اندك اندك طوفان دريا آرام ميشود و همه كشتى نشينان نجات پيدا ميكنند .                                        شرح نهج البلاغه استاد محمد تقي جعفري ج 12 ص 121 – 122

 

از سخنان اپيكتت ( اپيكتتوس)‌

1 .  هرگز دربارۀ چیزی نگو آن را از دست داده ام ، بلکه فقط بگو آن را پس داده ام .

2 .  روزهائی را که خشمگین نمی شوید بشمارید . من سابقا عادت داشتم که روزانه یکبارخشمگین شوم ، بعدها این عادتم را به سه روز یکبار تقلیل دادم ، اکنون هر چهار روز یکباردچار خشم می شوم ، هر وقت موفق شدید که خشمگین شدن را به یکبار در ماه تقلیل دهیدآن روز یک قربانی در راه خدا بدهید .

 

 

لینک ها

نامه استاد مطهری به پدر